Status             Fa   Ar   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  
m-hekmat.com 2002-10-11 اين مطلب هنوز مقابله و تصحيح نشده است.

کابوس انتخابات


1
هيچيک از دو جناح رژيم اسلامى چشم براه انتخابات رياست جمهورى نيست. جنگى بر سر مقام رياست جمهورى در جريان نيست. اين انتخابات ابزار پيشروى هيچيک نيست. اگر جنگى هست بر سر حفظ وضع موجود و دفع خساراتى است که نفس فرا رسيدن انتخابات براى هردو ببار مياورد.
2
راست قادر و به يک معنى مايل نيست پست رياست جمهورى را از طريق معرفى کانديد مستقل در برابر خاتمى تصرف کند. اگر راست کانديد معرفى کند و اگر اين کانديد را از صندوق بيرون بياورند، فضاى سياسى ايران با سرعتى خيره کننده راديکاليزه خواهد شد. اين به معنى ذبح سياسى سران دوم خرداد و برقرارى يک شرايط شبه کودتايى است که بطور قطع نه فقط با مقاومت فيزيکى مردم روبرو ميشود بلکه به احتمال قوى در طى مراحلى سريعا به رودررويى خشن و نظامى جناحها در درون خود حکومت مى انجامد. سران دوم خرداد عميقا به اجتناب ناپذيرى سقوط کل رژيم اسلامى در صورت يک کاسه شدن قدرت راست و برچيده شدن بازى اصلاحات معتقدند. براى اينها اصلاحات نه آلترناتيوى در مقابل تداوم نظام تاکنونى، بلکه آلترناتيوى در برابر سرنگونى است. اين در تک تک اظهارات سياسى و تئوريکى سران اين حرکت، از محمدخاتمى و محمد رضا خاتمى تا بهزاد نبوى، محسن آرمين، شکورى راد، حجاريان و گنجى و سران دفتر تحکيم وحدت بصراحت و مکررا تاکيد شده است. "اگر اصلاحات پيروز نشود نظام سرنگون ميشود". اين درک و شعار محورى دوم خرداد است. در اين شرايط باز پس گيرى پست رياست جمهورى توسط راست عليه خاتمى و عليه دوم خرداد، اعلام جنگ آخر جناح راست به دوم خرداد تلقى خواهد شد و از همان لحظه، تدارک يک جنگ مسلحانه بر سر قدرت ميان دو جناح آغاز ميشود. از سوى ديگر، تصرف رياست جمهورى توسط راست روند عبور از خاتمى و انحلال دوم خرداد در پائين را که از وادادن سران اين جريان در برابر حکم خامنه اى آغاز شد را در سطح وسيع قطعيت ميدهد و به فرجام ميرساند. احزاب سرنگونى طلب، بخصوص کمونيسم، بطور بالفعل از نظر مردم به اپوزيسيون اصلى تبديل ميشوند و در ميان ميدان بعنوان نيروهايى قادر به بسيج و هدايت توده هاى وسيع قد علم ميکنند. روند راديکاليزاسيون و پيوستن به سرنگونى طلبى وسيعا در دل جنبش جوانان و حرکات دانشجويى که تا دوره اخير زير چتر دوم خرداد کار کرده اند، آغاز شده است. حذف دوم خرداد از رياست جمهورى، اين پايه را کاملا به ارودى سرنگونى سوق ميدهد.
3
اما دوم خرداد نيز در انتخابات نه فقط چيزى براى تصرف ندارد، بلکه حتى در صورت حفظ اين پست توسط خاتمى، بسيار ضعيف تر و رنگ پريده تر از انتخابات بيرون ميايد. جناح دوم خرداد فى الحال پست رياست جمهورى را دارد، و اگر خاتمى کانديد شود، لااقل از نظر صورى هنوز آن را حفظ ميکند. اما آنچه از کف ميرود "حماسه دوم خرداد" است. خاتمى دور دوم ديگر رئيس جمهور ٢٠ ميليونى و نماينده راى "نه" به ناطق نورى و راست نخواهد بود. او ديگر منتخب عده ديگرى در روز ديگرى خواهد بود. با راى بسيار کمتر، بدون حريف جدى، با تائيد و توصيه آقاى رهبر، با اعلام وفادارى مکرر به نظام و در پس يک سياست رقت آور سکوت و کرنش و تائيد و با اعلام بيقدرتى و هيچکاره بودن مقام رياست جمهورى بر اين مسند مينشيند. بر دوش آن "حماسه" چهار سال تمام عقب نشستند، روزنامه هاى دايرشان را تحويل دادند، ترور شدند، در عروج مجدد خامنه اى از آستانه استيضاح به مقام بلامنازع رهبرى شرکت کردند و دست آخر در مقياس ميليونى "عبور" شدند. حال، از پيش معلوم است که سوار بر يک افتضاح تا کجا ميتوانند بروند. دور دوم رياست جمهورى خاتمى نقطه اميدى براى دوم خرداد نيست. دورنماى پيروزى تماما مايوس کننده است!
4
بنظر من اشتباه است اگر اشارات اخير خاتمى به بيقدرتى مقام رئيس جمهورى و طرح ضرورت تصريح و احتمالا گسترش اختيارات رئيس جمهورى را تلاشى براى احياى دوم خرداد و يا تعريف جبهه هاى جديد جدال دو جناح تلقى کنيم. هرچند سخنگويان درجه دوم اين کمپ ممکن است چنين رنگى به مساله بزنند. برعکس، اين تبيين خاتمى تلاشى است براى رسيدن به يک توافق رسمى با سران راست، باقى ماندن در پست رياست جمهورى با توافق طرفين و تعريف چهارچوبى براى بازتعريف "اصلاحات" بعنوان جزئى از خط رسمى رژيم از بالا. تاريخ مصرف حقوقى "حماسه دوم خرداد" و "رئيس جمهورى ٢٠ ميليونى" ٧ ماه ديگر رسما سر ميايد. از آن پس راست انتخاب خاتمى را مديون توصيه خامنه اى خواهد خواند. اين هفت ماه تمام فرصتى است سران دوم خرداد براى امتياز گرفتن از راست دارند. در ازاى باقى ماندن خاتمى در مقام رياست جمهورى و وقت خريدن براى نظام و کش دادن وضع موجود، نوعى بازتعريف اختيارات را ميخواهند. از راست ميخواهند بن بست بى حقوقى و بى اختيارى مجلس و رئيس جمهور در برابر قوه قضائيه و شوراى نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و رهبر را بشکند و فرجه اى براى يک بازى قانونى قدرت بوجود بياورد. بالاخره بايد براى اصلاح طلبان نورى در انتهاى تونل باشد. به راست ميگويند موقعيت حقوقى و قانونى دوم خرداد نبايد استيصال آميز باشد. بايد گاهى هم حرف اينها پيش برود. وگرنه پائين شورش ميکند و شرکت سران دوم خرداد در مجلس و رياست جمهورى عبث و بى معنا ميشود. تبيين خاتمى، مبنى بر بى قدرتى رياست جمهورى، تاکيدى بر پايان "حماسه دوم خرداد" و پذيرش اصل تلاش براى توافق از بالا با سران راست است. اين منطق دور جديد رياست جمهورى او خواهد بود. اينها قرار بود قواى مجريه و مقننه را فتح کنند و قوانين شان را بگذرانند. اين برنامه اين جنبش بود. اين ارتفاعات فتح شد بى آنکه سرسوزنى به توان قانونگذارى اينها اضافه کند. دوم خرداد به مردم و بخود ثابت کرد قانون ظرف تغيير رژيم اسلامى نيست. اکنون سران اين جنبش بجاى اسطوره قانون ،و نهادهاى فرمال قدرت، به معامله براى تقسيم قدرت در محافل واقعى تصميم گيرنده رژيم اسلامى معطوف شده اند. خاتمى دارد شرط کانديداتورى خود را، با علم به نياز راست به حفظ وضع موجود، بيان ميکند.
5
بحث اختيارات قانونى رياست جمهورى به يک جبهه جديد نبرد زمينى ميان جناحها تبديل نميشود و مبنايى براى احياى دوم خرداد بدست نميدهد، چون همه ميدانند نامربوط است. هرنوع ارجاع به مقوله قانون، بخصوص بعد از تصرف قوه مقننه و پوچ درآمدن آن، ديگر حوصله همه را سر ميبرد. وقتى مجلس دوم خرداد اجازه قانونگذارى ندارد و حتى صلاحيت تفسير قوانين خودش را از آن سلب کرده اند، بقول محمد رضا باهنر از سخنگويان راست، معلوم نيست دوم خرداد با کدام مکانيسم حقوقى قرار است اختيارات رئيس جمهور را افزايش بدهد. از نظر صفوف پائين دوم خرداد، تا چه رسد به توده مردمى که خاتمى را جلو انداختند، از ابتدا بحث بر سر قانون و توان قانونگذارى اسلاميون اصلاح طلب نبود. مساله بر سر استفاده از اين تريبونها و مواضع براى اعمال فشار سياسى و بسيج عليه جناح مقابل بود. صفوف پايه دوم خرداد شعار "قانون" نميدهد، بلکه "افشاء کن" به خاتمى ميگويد. خواهان آن است که پست رياست جمهورى و موقعيت اکثريت در مجلس بعنوان ابزارهاى سياسى (و نه قانونى) براى بسيج وسيع عليه راست بکار برده شود. اگر سران دوم خرداد ميخواستند، راست را بسادگى به اين شيوه در هم ميکوبيدند. اما دوم خرداد يک جنبش "خودى" است. دقيقا براى جلوگيرى از سياسى شدن فضاى جامعه و براى يک انتقال توافق شده به خط مشى اصلاحات به ميدان آمده، قانون، اسم رمز توافق و تعريف مقررات بازى ميان جناحهاى حکومت است. دوم خرداد چنان نسبت به خطر سرنگونى و انقلاب هوشيار است که حتى براى کشيدن راست به يک توافق، بخود جرات متوسل شدن به فشار سياسى بيرونى مردم را نداد. اکنون دوران دوم خرداد حتى از نظر حقوقى تمام شده. رهبران دوم خرداد بايد معامله کنند. اين معامله مبناى دور دوم رياست جمهورى خاتمى است. البته اگر اين معامله صورت نگيرد، به احتمال قوى خاتمى هنوز کانديد ميشود و دوم خرداد همچنان اين موقعيت تضعيف شده را بعنوان يک واقعيت ناگزير ميپذيرد. نظريه "زمان به نفع ماست" دوم خرداد را به يک جنبش بسيار بردبار تبديل کرده است. اما اگر خاتمى کانديد نشود، آنگاه همه چيز به هم ميريزد. انتخابات رياست جمهورى به يک جدال سياسى جدى تبديل ميشود. جاى ترديد است که بدون خاتمى اين انتخابات حتى صورت بگيرد. خاتمى کليد کش پيدا کردن وضع موجود است. در شرايطى که جنبش مردم براى بلعيدن جمهورى اسلامى دهان باز ميکند، خاتمى مهره اى نيست که راست به سادگى از آن صرفنظر کند.

6
منصور حکمت
7
انترناسيونال هفتگى شماره ٣١
١٨ آذر ١٣٧٩ - ٨ دسامبر ٢٠٠٠


m-hekmat.com #1670fa.html