Status             Fa   Ar   Tu   Ku   En   De   Sv   It   Fr   Sp  

حزب کمونيست مدافع پيگير دمکراسى انقلابى


يکى از نتايج اجتناب ناپذير ٥ سال حاکميت خونين جمهورى اسلامى، تنزل (و يا به عبارت دقيق‌تر سرخوردگى و پس رانده شدن) توقعات و انتظارات دمکراتيک توده‌هاست. روزهاى پس از قيام هنوز در خاطره‌ها زنده‌اند. يادآورى دوره ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٢٨ مرداد ٥٨ و مقايسه اين دوره با اوضاع کنونى، اين سير نزولى را به روشنى آشکار ميکند.
2
پس از ٢٢ بهمن توده مردم زحمتکش مسلح بودند و خود را منشاء قدرت تلقى ميکردند. حاکمان جديد، يعنى دلالان رسوايى که تمام تلاش خود را براى جلوگيرى از قيام بکار برده بودند، براى سد کردن جريان سريع راديکاليزه شدن توده‌ها به تکاپو افتاده بودند. در آن دوره چند ماهه - دوره‌اى که سلاحها در دست محرومان ضامن دمکراسى ضمنى، خودبخودى، از پائين و موقتى بود که سراسر ايران را فرا گرفته بود - مشروعيت شوراهاى مردم کمابيش در اذهان توده‌ها مسجل بود. خواست اعمال اراده شورايى و مستقيم مردم همه جا را، از کارخانه‌ها و کارگاهها تا پادگانها، ادارات دولتى و موسسات آموزشى فراگرفته بود. تسليح عمومى، امرى که بدست خود توده‌ها و عليرغم همه مقاومت نظامى و سياسى و تبليغى کل فراکسيونهاى بورژوازى ايران عملى شده بود، چنان برحق و ترديد ناپذير مينمود که بورژوازى براى عملى کردن سياست ارتجاعى خلع سلاح، ملتمسانه ضرورت "حفظ اموال عمومى" و "خطرات تيراندازى‌هاى تصادفى" را يادآورى ميکرد. آنروزها سخن نه بر سر "آزادى زندانيان سياسى"، بلکه بر سر ويران کردن ساختمان زندانها بود. رتبه‌هاى ارتشى ديگر نه مايه فخر، که داغ ننگ در انظار عمومى بودند. هر چند نام و پرچم اسلام بر فراز سر هيات حاکمه و چرخش چماق اوباش باند سياهى بر بالاى سر مردم تشويشى دائمى در دل بيش از نيمى از جمعيت، زنان و اقليتهاى مذهبى، بر ميانگيخت، تجربه بيش از يک سال مبارزه خونين و آزاديخواهانه، که به قيام منجر شده بود، هر انديشه عقب مانده مبنى بر نابرابرى زن و مرد و تبعيضات مذهبى را تلويحا مبتذل و بى اعتبار اعلام کرده بود. علنى بودن محاکمات، آزادى فعاليت سياسى و لغو سانسور در رسانه‌هاى جمعى، فرضى همگانى بود. سخن نه بر سر وجود يا عدم وجود ارگانهاى قانونگزار توده‌اى، بلکه بر سر چگونگى شرکت و درجه قدرت کارگران در اين ارگانها و نحوه اعمال کنترل کارگرى بر توليد بود. ديپلماسى مخفى بطور غريزى در اذهان ميليونها کارگر و زحمتکش جرم محسوب ميشد. توده مردم زحمتکش، به رهبرى کارگران انقلابى صنعت نفت، عملا خطوط سياست خارجى را از بالاى سر بورژوازى تعيين کرده بودند. آمريکا، اسرائيل، آفريقاى جنوبى و هر قدرت امپرياليستى و ديکتاتورى نظامى بورژوايى بى هيچ قطعنامه رسمى، محکوم اعلام شده بودند و نمايندگان جنبش‌هاى دمکراتيک و کارگرى، بى هيچ دعوتنامه‌اى به ايران انقلابى فراخوانده شده بودند. در ذهن توده‌هاى وسيع بديهى مينمود که جامعه پليس مخفى و شکنجه‌گر نميخواهد، که انتخاب بايد آزاد باشد، که آزادى عقيده و بيان اجتماعات و تشکل و تظاهرات حق سلب ناپذير مردم است.
3
روشن است که هيچيک از اين انتظارات و مفروضات دمکراتيک هرگز به بند و ماده "قانون" بدل نشد و حتى به ندرت با بيانى رسا و صريح در شعارهاى توده مردم انعکاس يافت. ذهنيت علنى و به فعل درآمده انقلاب بسيار از قابليت بالقوه و تمايلات پوشيده آن که بيشتر در سلسله برخوردهاى روزمره توده زحمتکش به مسائل اجتماعى انعکاس مييافت، عقب مانده‌تر بود. اما براى هر کسى که اين دوره چند ماهه را از نزديک شاهد بوده باشد، وجود ضمنى اين مطالبات راديکال و انقلابى و حتى تحميل عملى برخى از اين خواستهاى اعلام نشده به بورژوازى در نتيجه تناسب قواى معينى که ميان انقلاب و ضدانقلاب برقرار شد، واقعيتى انکار ناپذير است.
4
قيام ٢٢ بهمن اوج راديکاليزه شدن توده‌ها نبود. بالعکس، قيام آغاز جدى پروسه تعميق انقلاب در راستاى منافع مشخص پرولتاريا بود. عليرغم تثبيت روز افزون نهادهاى سرکوبگر جمهورى اسلامى، چند ماهِ پس از قيام شاهد تعميق و تدقيق مطالبات دمکراتيک از جانب کارگران و زحمتکشان بود. آزاديخواهى گنگ ضد سلطنتى و ضد امپرياليستى، اکنون با شتاب جاى خود را به مطالبات عميقا دمکراتيک و انقلابى از جانب محرومترين و بى‌حقوق‌ترين اقشار جامعه ميداد. مساله سرنوشت تسليح عمومى و نقش و جايگاه کارگران در ساختار سياسى جامعه و بويژه دامنه عمل و قدرت شوراهاى کارگرى به محور مبارزه انقلابى بر سر دمکراسى بدل شد. مبارزه بر سر تداوم انقلاب و رسميت يافتن دستاوردهاى دمکراتيک خودبخودى و ضمنى قيام بهمن پايه کليه کشمکشهايى بود که ميان انقلاب و ضدانقلاب تا مقطع ٢٨ مرداد ٥٨ در جريان بود. مبارزه‌اى که عليرغم همه توطئه‌ها، سرکوبگريها و عوامفريبى‌هاى بورژوازى حاکم و تحريفات، توهم پراکنى‌ها و شعارهاى گنگ و تنگ نظرانه اپوزيسيون خرده بورژوايى و پوپوليستى، بارها ماهيت و جوهر عميقا دمکراتيک خود را آشکار ميساخت. افق دمکراتيسم و توقعات دمکراتيک اقشار پيشرو توده‌ها در ماههاى پس از قيام، تا حد مطالبه گنگ رئوس دمکراسى انقلابى مورد نظر طبقه کارگر بسط يافته بود.
5
اما امروز وضع به شکل ديگرى است. امروز هنگامى که قيام کنندگان پرشور بهمن ٥٧ پراکنده شده‌اند، عقب مانده‌ترين خرده بورژواها، ليبرالها و يا حتى مرتجعين از تخت افتاده، فرصت يافته‌اند تا دکانهاى "دمکراتيک" خود را يکى پس از ديگرى برپا کنند. اگر توده‌هاى مردم حوصله اين جماعت را دارند، اگر اينها چون فرداى ٢٢ بهمن، نام و لقب واقعى و شايسته خود را از توده‌ها دريافت نميکنند، اين گواه چيزى جز تنزل انتظارات عملى توده‌ها از آينده نيست.
6
از مقابل ويترين خرده سياستمداران "ترقيخواه" و بورژوازى بسرعت بگذريم. اينجا کسانى خود را آزاديخواه و مترقى مينامند که دمکراسى و دخالت مستقيم توده مردم در سرنوشتشان، در هر شکل و به هر درجه، کابوس مادام العمر آنهاست. کسانى که رگ و پى‌شان با آنتى کمونيسم بهم بافته است. انتقاد اينها از جمهورى اسلامى "مدرن" نبودن شکل استبداد، عريان بودن سيستم سرکوب و عقب مانده بودن توجيهات ايدئولوژيک حاکميت ارتجاع بورژوا- امپرياليست تحت اين رژيم است. تمام "ترقى‌خواهى" اين جماعت در اين است که ميخواهند پيکر عريان حاکميت خونين بورژوازى در ايران با مدرنيسم غربى، يا حتى آريامهرى، ستر عورت شود. بوروکرات‌ها و ديپلماتهاى "تبعيدى"، صاحبان فرارى صنايع و بنگاههاى تجارى که قدرت تطبيق سريع با رژيم کنونى را نيافتند افراد و محافل متعددى از جبهه ملى و نهضت آزادى و نظير آن، عناصر اين طيف نوظهور "ترقى‌خواه" را تشکيل ميدهند.
7
ابراز وجود مجدد اينها حاصل ٥ سال حاکميت ارتجاع بورژوا- امپرياليستى به زعامت جمهورى اسلامى است. تنها در اين سکوت گورستانى است که محافظه‌کارترين نمايندگان سياسى بورژوازى جرات يافته‌اند تا بار ديگر با نام "ترقى‌خواهى"، "انساندوستى" و حتى "دمکراسى" به ميدان بيايند و آينده‌اى را بعنوان راه رهايى به توده مردم ارائه کنند که آنان خود در بهمن ٥٧ بعنوان گذشته‌اى عقب‌مانده و موهن بدور افکنده بودند.
8
اما مسخ کنندگان دمکراسى به اينها محدود نميشوند. به شعارها و مواعيد "آلترناتيو"هاى خوشنام‌تر بورژوازى دقت کنيد. کداميک از اين شعارها و مطالبات و وعده‌ها در فرداى ٢٢ بهمن محلى از اعراب داشت؟ کداميک ممکن بود با چيزى بيشتر از لبخند تمسخر هر کارگر و زحمتکش "سياسى شده" روبرو گردد؟ بعنوان نمونه مجاهدين را در نظر بگيريد. آنها از حق اعتصاب با اجازه دولت سخن ميگويند. از "برابرى" زن و مرد مطابق موازين اسلام، از "شرکت" نمايندگان کارگران در جريان تدوين قوانين کار توسط دولت، از حق "خودمختارى اقوام" در چهارچوب دوقبضه تماميت ارضى کشور، از "آزادى انتخابات" براى مجلس دمکراتيک اسلامى، از شوراهاى مشورتى، از حفظ و بازسازى ارتش حرفه‌اى با آب توبه دمکراتيک اسلامى و از ابقاى مذهب رسمى براى کشور سخن ميگويند. و علاوه بر همه اينها دهها خواست دمکراتيک توده مردم زحمتکش را نيز، با سکوتى که معنايى جز استنکاف ندارد، منتفى اعلام ميکنند. کدام کارگر، کدام زحمتکش، کدام فرد شريف و آزاديخواه از فرداى ٢٢ بهمن چنين آينده‌اى را اهانت آميز تلقى نميکرد؟ و اگر امروز فرياد بيزارى سراسر کشور را فرا نميگيرد، اين از صدقه سر جمهورى اسلامى است. اين سرکوب خونين دمکراسى انقلابى در ايران است که ميدان را مجددا براى جست و خيز دمکرات‌مآبانه بورژواها و خرده‌بورژواها گشوده است. رونق ليبراليسم و ديگر تحريفات بورژوايى و خرده‌بورژوايى دمکراسى مديون عملکرد ديکتاتورى عريان بورژوايى است.
9
حکومت مذهبى، حاکميت موازين مذهبى بر سر زنان و اعتصاب با اجازه قبلى از دولت، اين تمام آن "دمکراسى" است که به زعم مجاهدين مردم ما لياقت آن را دارند. شعارهايى که در همان سيستم سراپا بورژوايى و پارلمانى کشورى که رهبران مجاهدين ميهمان آنند و هر روز با آن سر و کار دارند، مدتها است به عنوان سمبل عقب ماندگى و کولونياليسم پدرسالارانه اروپاى صنعتى قرن نوزدهم به موزه تاريخ سپرده شده است. پس‌مانده بورژوازى يک قرن قبل تحت نام دمکراسى به کارگر و زحمتکش انقلابى انتهاى قرن بيستم وعده دادن اوج عقب ماندگى و واپس گرايى است.
10
تنزل توقعات دمکراتيک توده‌ها بى شک امرى موقت است که با تغيير شرايط سياسى و تناسب قواى طبقات اصلى متخاصم در جامعه بورژوايى به سرعت تغيير ميکند. اين نتيجه اجتناب ناپذير امکان گرايى خودبخودى و به اصطلاح "واقع بينى" روزمره‌اى است که در شرايط فشار و اختناق کنونى معدل افکار عمومى توده‌ها را تحت تاثير قرار ميدهد. اين ابدا به معناى تنزل دمکراسى واقعا مورد نياز توده زحمتکش و يا کاهش توان مبارزاتى آنان براى تحقق آزاديهاى بسيار فراتر از آنچه امروز محتمل مى‌انگارند نيست. به اين مساله بازميگرديم. اما لازم است ابتدا به يک سؤال اساسى بپردازيم: چرا توده‌هاى وسيع از سنگرهاى دمکراسى انقلابى عقب نشستند؟ چرا هجوم وحشيانه جمهورى اسلامى نه به واژگونى خود اين رژيم، بلکه به برقرارى اختناق سياه کنونى منجر شد؟
11
انقلاب توان خود را از طبقات انقلابى ميگيرد. افق انقلاب را آمادگى عملى و شفافيت و صراحت برنامه و شعارهاى طبقه انقلابى ترسيم ميکند. به اين ترتيب، پايه‌اى‌ترين پاسخ به سؤالات فوق اين است: سير قهقرايى انقلاب ايران نتيجه ناآمادگى سياسى و تشکيلاتى تنها طبقه واقعا انقلابى عصر ما، يعنى طبقه کارگر، در ايران بود. ٢٢ بهمن و ماههاى پس از آن اين واقعيت را به ثبوت رساند که جامعه براى هضم و جذب دمکراسى انقلابى مورد نظر پرولتارياى انقلابى آماده است. نشان داد که جامعه، يا بهتر بگوييم اکثريت به خروش آمده جامعه خود بى هيچ ترغيب و تشويقى به دستاوردهاى عظيم کمون و اکتبر، يعنى دمکراسى مستقيم و شورا اشتياق دارد. دوران پس از قيام نياز زحمتکشان به دمکراسى انقلابى و آمادگى اکثريت عظيم جامعه را براى تحقق آن اثبات کرد. اما رهبر اين تحول از نظر تاريخى کاملا ممکن و مقدور، يعنى طبقه کارگر، بمثابه يک رهبر در صحنه حاضر نبود.
12
ليبرال چپ‌ها خرده ميگيرند که کارگران در فرداى قيام هنوز به اندازه کافى "دمکرات" نبودند، به جبهه‌هاى "دمکراتيک"، به زنان، به اقليت‌هاى مذهبى، به خلقهاى تحت ستم و غيره بى اعتنا بودند، فعالانه با مبارزات اين اقشار براى حقوق دمکراتيک ابراز همبستگى نکردند و دست به سوى آنان دراز ننمودند. اما اين تنها يک ظاهربينى است. ظاهربينى‌اى که مهر پرده پوشى ليبرالى از حقايق طبقاتى را بر خود دارد. اگر کارگران به عنوان رهبر، متحد کننده و فراخوان دهنده کل نيروهاى دمکراسى انقلابى در صحنه حاضر نشدند، علت اين نبود که کارگران به اندازه کافى "دمکرات" نبودند. علت اين بود که آنان به اندازه کافى سوسياليست نشده بودند. زيرا تنها پرولتارياى کمونيست ميتواند ضامن تداوم حرکت انقلابى ميليونها زحمتکش باشد. خواه حرکتِ دمکراتيک- انقلابى، خواه حرکتِ سوسياليستى. دمکراتيسم انقلابى و پيگير طبقه کارگر انعکاس وقوف او به اهداف و خط مشى سوسياليستى و مستقل خود است. دمکراتيسم انقلابى طبقه کارگر از استحکام پرولتاريا بر منافع مستقل و رهايى‌بخش نهايى‌اش و از خودآگاهى طبقاتى‌اش مايه ميگيرد. تنها آن طبقه کارگرى که آموخته باشد که کوچکترين منافعى در حفظ هيچيک از وجوه مناسبات بورژوايى و ارکان اقتصادى، روبناى سياسى و معنويات خرافى وعقب مانده آن ندارد، تنها آن طبقه کارگرى که براى رهايى کامل و سوسياليستى کل جامعه به حرکت درآمده باشد، ميتواند بمثابه رهبر استوار مبارزه براى دمکراسى انقلابى ظاهر شود. فقدان صف مستقل طبقه کارگر، تحت رهبرى پرولتارياى کمونيست، عامل اصلى عقب گرد انقلاب از دستاوردهاى دمکراتيکى بود که به کف آورده بود.
13
يکى از نمودهاى اصلى اين امر اين بود که شعارها و مطالبات دمکراتيک- انقلابى نيز با وضوح و شفافيت کافى در سطح جامعه مطرح نشد و عليرغم نياز ميليونها زحمتکش، مطالبات دقيقا فورمولبندى شده‌اى که بتواند در فرداى قيام به عنوان خواستهاى اردوى انقلاب و بيانيه پيروزى، اعلام و تثبيت شود، بر پرچم جنبش توده‌اى نقش نبست. آزادى يک تمايل گنگ باقى ماند، تمايلى که، ميليونها انسانى که به قيام کشيده شده بودند، به تجربى‌ترين شيوه و اساسا از راه سرکوب شدن آن در طول چند سال، به تدريج به وجود آن در خود پى بردند. اگر رهبران دروغين انقلاب، نمايندگان اسلامى سرمايه در قدرت، تمام مساعى خود را بکار بردند تا همان مطالبات هنوز گنگ و ناپخته، اما بى شک آزاديخواهانه و انقلابى توده‌هاى قيام کننده را مسخ کنند و با رنگ و لعاب خرافه مذهبى به عکس خود بدل سازند، اردوى انقلاب نيز فرمانى براى به کرسى نشاندن نداشت. اما آزادى بى قيد و شرط سياسى، آزادى مطبوعات، بيان، عقيده و تشکل، آزادى مذهب، که متضمن آزادى بى مذهبى و جدائى دين از دولت است، به صراحت و به پشتوانه يک نيروى متشکل طبقاتى خواسته نشد. رفع تبعيضات خواسته شد، اما انقلاب خود به روشنى اعلام نکرد که شاخص آزادى هر جامعه، آزادى زن در آن جامعه است. رفاه مطالبه شد، اما يک قانون کار انقلابى که فورا و بدون هيچ تبصره‌اى داير بر "صنعتى شدن" و "افزايش توليد" رفاه زحمتکشان را از کيسه بورژوازى حى و حاضر ايران بيرون بکشد، در سطح جامعه طرح و مطالبه نشد. انقلاب قربانى ابهام در اهداف خود شد و اين گواه ناآمادگى، ناروشنى و توهمات طبقه کارگر به مثابه طبقه‌اى واقعا انقلابى که ميبايست مبشر آينده‌اى انقلابى براى توده مردم باشد، بود.
14
ديروز جمهورى اسلامى اهداف انقلاب توده‌ها را مسخ کرد و با نام "انقلاب" به انهدام هر آن چيزى پرداخت که نامى از دمکراسى و آزادى بر خود داشت. امروز اپوزيسيون بورژوايى جمهورى اسلامى عينا پاى در همين مسير نهاده است. بلائى که بورژوازى، چه در قدرت و چه در اپوزيسيون بر سر مفاهيم آزادى و دمکراسى ميآورد، ابدا جاى شگفتى نيست. ايدئولوژى بورژوائى، "علم" وارونه کردن حقايق مادى اجتماعى است، زيرا بيان ايدئولوژيک آن مناسبات اجتماعى است که خود وارونه است. مناسباتى که در آن رابطه ميان کالاها روابط انسانها را تعيين ميکند. مناسباتى که در آن توليد اجتماعى به ثروت فردى مبدل ميشود. مناسباتى که در آن توليد کنندگان ثروت جامعه بى‌چيزند و بيکارگان ثروتمند. پست‌ترين و فرومايه‌ترين عناصر نجبا و عاليجنابان اين جامعه‌اند و شريف‌ترين مردم، توده زحمتکشان، بى سر و پا خوانده ميشوند. منافع خصوصى مشتى سرمايه‌دار انگل، در زبان حقوق و فلسفه و هنر بورژوايى، منافع و آرمانهاى ازلى و ابدى نوع بشر قلمداد ميشود. ايده‌ها و افکار رياکارانه و کاسبکارانه طبقه حاکم را "اخلاق" و "معنويت" و قيود و زنجيرهاى بردگى بر دست و پاى زحمتکشان را قرارداد اجتماعى، يا قانون، نام ميگذارند. آزاديخواهى اين طبقه نيز بطور قطع وارونه است و جز اين نميتواند باشد. پس براى کسب آزادى نبايد اميد به هيچ بورژواى "متعهد، خوش قول و خوشنامى" بست، بلکه بايد با واژگونى بورژوازى، نظام اجتماعى وارونه موجود را دگرگون کرد. جهان را بايد از قاعده‌اش بر زمين گذاشت و اين کار، کار پرولتارياى انقلابى است.
15
مبارزات و خواستهاى دمکراتيک توده‌هاى مردم ايران به دفعات در طول قرن اخير بازيچه دست نيروها و سياستمداران بورژوازى قرار گرفته، مسخ شده و به عکس خود بدل گشته است. آينده ميتواند و بايد به نحو ديگرى باشد. سقوط انتظارات عملى توده‌ها از تحولات احتمالى در رژيم سياسى، امرى بسيار موقت و گذراست. نياز زحمتکشان و ستمديدگان به عميق‌ترين تحولات دمکراتيک نيازى پابرجاست که با اعتلاى جنبش توده‌اى به سرعت در راديکاليزه شدن خواستها و شعارهاى مردم نمايان خواهد شد. اين بار بايد کارى کرد که دمکرات‌نماها و آزاديخواهان دروغين، ناگزير شوند تاوان انتساب رياکارانه خود به دمکراسى انقلابى را بپردازند. مقدمات اين امر اکنون فراهم ميشود. حزب کمونيست پيشرو کارگران ايران بوجود آمده است، و اين مهمترين عاملى است که پيروزى قطعى دمکراسى انقلابى را در اعتلاى آتى جنبش انقلابى امکانپذير ميسازد. حزبى که ميکوشد صف مستقل کارگران را حول منافع اساسى و طبقاتيشان سازمان دهد. حزبى که بى هيچ ابهام و توهمى پرچم استقلال طبقه کارگر را برافراشته است. حزبى که ماهيت سرکوبگر و رياکار کليه احزاب و نيروهاى طبقه بورژوا را، خواه در قدرت باشد و خواه در اپوزيسيون، ميشناسد و پيگيرانه به توده کارگران ميشناساند. يک چنين حزبى در عين حال طبقه کارگر را به عنوان رهبر دمکراسى انقلابى نيز به ميدان ميکشد و پرورش ميدهد.
16
فعالين ما بايد بدانند که تحکيم حزب کمونيست در ميان کارگران، توده‌اى کردن حزب و به ميدان کشيدن پرولتارياى کمونيست بمثابه يک نيروى قدرتمند اجتماعى، خود در عين حال پرارزش‌ترين خدمت ما به امر دمکراسى انقلابى است. فعالين ما بايد به اين ترتيب لحظه‌اى از پيشبرد وظائف سوسياليستى خود در جنبش کارگرى بازنايستند. هيچ مساله "دمکراتيکى" نميتواند و نبايد حزب ما را از توجه جدى به سازماندهى سوسياليستى و مستقل کارگران منحرف سازد. ما نبايد اجازه دهيم امکان‌گرايى خودبخودى توده‌ها و يا توهم پراکنى رفرميستها، ليبرال‌چپ‌ها و رويزيونيست‌ها که امر عاجل دمکراسى را بهانه‌اى براى تبليغ "تقدم جبهه بر حزب" و اعمال فشار بر کمونيستها براى کمرنگ کردن خصلت کمونيستى فعاليتشان، قرار ميدهند، لحظه‌اى ما را از مسير مستقل طبقاتى‌مان منحرف کند. زيرا دقيقا همين در عين حال بدترين نوع عدول از دمکراسى انقلابى نيز هست.
17
اما در عين حال کليه فعالين و ارگانهاى تشکيلاتى و تبليغى ما بايد به گسترده‌ترين و روشن‌ترين وجه حزب کمونيست ايران، حزب کارگران آگاه، را به عنوان پيگيرترين و قاطع‌ترين مدافع و رهبر دمکراسى انقلابى به توده‌هاى وسيع مردم بشناسانند. ما بايد تمام محرومان، تمام ستمکشان و تمام کسانى را که خواهان آزادى و دمکراسى‌اند مخاطب قرار دهيم. به آنان بگوييم که براى تحقق دمکراسى انقلابى بايد حول پرچم حزب کمونيست ايران گرد آييد. بگوييم اگر ميخواهيد تفرقه و اختناق سياه مذهبى خاتمه يابد، اگر ميخواهيد که مذهب به معنى واقعى کلمه امرى خصوصى اعلام گردد، اگر ميخواهيد در اعتقادات خويش مختار و آزاد باشيد، دينى داشته باشيد يا نداشته باشيد و هر روز شاهد اين نباشيد که هزاران تن درختِ اين يا آن مذهب و شريعت را با خونِ بناحق ريخته خود "آبيارى" کنند، به حزب کمونيست ايران روى آوريد. بگوييم اين حزب ماست که پرچم رهايى واقعى زن را برافراشته است و بى هيچ تزلزلى عليه هر سنت و قانون و هر دگم و خرافه‌اى که ستمکشى زن را در خدمت سرمايه و استثمار سرمايه‌دارى ابقاء ميکند به مبارزه برخاسته است. بگوييم که اين حزب ماست که خواهان رفع هر گونه ستم ملى است و هر دستى را که براى سرکوب خلق‌هاى تحت ستم بلند شود خواهد شکست. بگوييم اين حزب کمونيست است که مدافع راستين آزادى عقيده، قلم، بيان، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب و تشکل است، آزاديهايى که با قدرت تسليح عمومى خود مردم، با اتکاء به اراده مستقيم خود آنان در شوراها و با لغو ارتش حرفه‌اى و بوروکراسى ممتاز ضمانت خواهد شد. بگوييم که همه مردم شريفى که از محاکمات مخفى، از حاکميت اوباش و جلادان و شکنجه گران، از زندانهاى سياسى به تنگ آمده‌اند، همه کسانى که خواهان رفع دخالتهاى پليسى در زندگى خصوصى مردم‌اند، همه کسانى که تامين اجتماعى و اقتصادى و زندگى شرافتمندانه خالى از ستم و سرکوب را حق انسانها ميدانند، بايد به صف حاميان حزب کمونيست ايران بپيوندند.
18
ما بايد حزب مستقل و کمونيست کارگران را بعنوان پيشتاز مبارزه براى دمکراسى انقلابى به توده‌هاى وسيع مردم بشناسانيم. اين امر مستلزم آن است که هر شائبه ليبرالى، رفرميستى و تنگ‌نظرانه از شعارها و مطالبات دمکراتيک مردم زدوده شود. ما بايد تضمين کنيم که انقلاب اين بار به زبان خود سخن بگويد و با صراحت و شفافيت بندبند فرمان پيروزى خود را از امروز در شعارها، خواستها و اقدامات روشن و غيرقابل تفسير تعريف و اعلام نمايد. ما بايد کارى کنيم که وسيعترين توده‌هاى مردم زحمتکش، حقارت و تنگ‌نظرى شعارها و مواعيد به اصطلاح دمکراتيک اپوزيسيون بورژوايى و خرده بورژوايى را از هم اکنون دريابند، بطور قطع از آنان جدا شوند و تحولات انقلابى مورد نظر خود را در تقابل و تمايز با شعارهاى نيمبند اين جريانات به صريح‌ترين شيوه بيان کنند.
19
بخش حداقل برنامه حزب کمونيست ايران چکيده اين خواستها و اقدامات دمکراسى انقلابى است. اين بخش برنامه بايد همگام و همزمان با بخش حداکثر برنامه ما به ميان مردم برده شود. هر بند و ماده آن بايد به شعارى توده‌اى و شاخصى عامه فهم براى تشخيص دمکراتيسم از لفاظى‌هاى بورژوايى تبديل گردد.
20
ما بايد اين شعارها و مطالبات را بر پرچم انقلاب حک کنيم. و نه فقط اين، بلکه بايد بارها و بارها تکرار و تاکيد کنيم که کارگران انقلابى، تحت رهبرى حزب کمونيست ايران فورا و بلادرنگ حتى اگر يک روز هم در راس قدرت قرار گيرند، تک تک اين مواد را بعنوان رئوس قانون اساسى انقلابى کشور، بعنوان فرمان پيروزى انقلاب، اعلام خواهند نمود و نيروى توده‌هاى مسلح و متشکل در شوراها را ضامن اجرايى آن قرار خواهند داد.


منصور حکمت


سرمقاله کمونيست، ارگان مرکزى حزب کمونيست ايران، شماره ٤ - ٣٠ دى ١٣٦٢

m-hekmat.com #0240fa.html